خوشه های شعر ( هوشنگ رئوف )



دامنه های سپید 
** 
هی عاشق شدم و 
هی بار 
روی دلم گذاشتم و 
ندانستم 
این برف کی آمد و کی نشست 
مانده ام با این دل سنگین 
چگونه از دامنه های سپید 
سرم بگذرم 

استاد هوشنگ رئوف 


غزال چشمانت 
** 
غزالی که از چشمانت به خیابان آمد 
مرا به کوه زد 
حالا نه درخیابانم 
,نه درکوه! 
کنارتغزل های یادت 
خانه نشین شده ام 

هوشنگ رئوف 

طاقی با تراشه های آبنوسی کلام 
** 
دل خوشی ام به عشق است و 
خانه ی کوچکم 

با طاقچه ی کتاب 
و طاقی با تراشه های آبنوسی کلام 
دل خوشی ام به عشق است و 
خانه ی کوچکم 

که کلیدش 
بر لبخندت آویزان است 
و پنجره اش بر چهار گوشه ی جهان 
باز می شود 

هوشنگ رئوف

دامنه های سپید
**
هی عاشق شدم و
هی بار 
روی دلم گذاشتم و  
ندانشتم 
این برف کی آمد و کی نشست
مانده ام با این دل سنگین 
چگونه از دامنه های سپید 
سرم بگذرم

استاد هوشنگ رئوف
دامنه های سپید
**
هی عاشق شدم و
هی بار 
روی دلم گذاشتم و  
ندانشتم 
این برف کی آمد و کی نشست
مانده ام با این دل سنگین 
چگونه از دامنه های سپید 
سرم بگذرم

استاد هوشنگ رئوف

در سرم 
ترمینالی بزرگ 
دور می زند 
هی دور می زند 
و اتوبوس هایی که نیمه شب 
می رسند 
با غربت جاده های طویل 
و مسافرانی که هیچکدام را نمی شناسم 
سیگار پشت سیگار 
و دهانم که پراز دود .
و باز حواسم 
مچاله می شود 
مثل یک تکه ی کاغذ 
در سرعت باد 
بر سطح ِ جاده هایی 
که مقصدی ندارند.

استاد هوشنگ رئوف


هلهله ی ایل 
**
هلهله می کشد ایلی 
با بار و بنه ی اردیبهشتی 
و بار می اندازد گرمسیر را 
در زمستان تنم

و مرور میشود در یادم 
بامدادی که برف 
سکوت منجمدی بود 
در دهان آب 

و دهان من 
در فصل شانه های تو پر می شد 
از عطر شیر داغ 

وقتی به دندان میزدم آن دانه های 
برشته ی ذرت را 

هوشنگ رئوف

لهجه ی خلیج
**
ابرها با دلی پُر آمدند و
سر گذاشتند بر شانه ی کوه ها و 
بغض وا کردند و 
های هایشان پیچید 
در همه جا
 
و رود رودِ گریه هایشان رفت 
رفت 
تا بیفتند در لهجه ی خلیج و 
گم شوند در آب ها 
مثل گاهی که خیال ات می آید و 
مرا وامی دارد که 
سر بگذارم بر شانه ی کاغذ ها . ها ی. ها ی . های .

هوشنگ رئوف

سنگ چین های ابدی 
** 
زنده ایم مثل قبر ها به هم نزدیک نیستیم 
گیرم که بعد از من تمامی فصل ها تابستان 
وتمامی روز ها پنجشبه 
و تو هم در گرما گرم ظهر 
نفس نفس 
از خیابان سنگ تراشان 
بلوک به بلوک 
آمدی 
و هی خیره شدی 
بر پلاک سنگی نشانیم 

دیگر چه فایده 

وقتی که گم شده ام پشت سنگ چین های ابدی 
و نیستم کنار خستگیت بنشینم 

دلم می خواست 
همین حالا 
همین لحظه 
که بغض کرده ام 
می آمدی 

میان چشمانم می نشستی 
می گفتم چه دیر کردی 
و های های از شوق می گریستم 



استاد هوشنگ رئوف

 

طاقی با تراشه های آبنوسی کلام 
** 
دل خوشی ام به عشق است و 
خانه ی کوچکم 

با طاقچه ی کتاب 
و طاقی با تراشه های آبنوسی کلام 
دل خوشی ام به عشق است و 
خانه ی کوچکم 

که کلیدش 
بر لبخندت آویزان است 
و پنجره اش بر چهار گوشه ی جهان 
باز می شود 


استاد هوشنگ رئوف


خُردک نهال 
** 

نیم قرن پیش 
خُردک نهالی بودم 
نه در خاک باغچه ای 
دل خوش به شیطنت های باد و فواره 
یا در کناره ی رودی 
دل در میانه ی گهواره ی موجی ترانه خوان 
تا دریایی 


نیم قرن پیش 
خُردک نهالی بودم 
که مرا در خاک سربی 
چاپخانه کاشتند 

حالاپیردرختیم 
پوک پوک 

تلنگری کافیست 

که درد ازمغز استخوانم فریاد برکشد 



استاد هوشنگ رئوف


 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]


تن لرزه ی دریا 
** 
گلویی بودی پر از آواز های بندری 
روی اسکله ای تاریک 
در آن شهر بارانی تعطیل 
شبی که تن لرزه ی دریا 
تا استخوانم رسیده بود 
نگفتی 
با آن هوای برفیت 
گرمسیر کدام سرزمین بودی 
که جنوب جنوب شرجی ریختی 
در برودت جانم 


استاد هوشنگ رئوف


 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]



فصلی بعد از صفر

**

جبهه جبهه هوای سرد پیاده میشود در ویرانه های تنم

مثل آن شب که دور شدی

مثل آن روز که دست کشیدی به موهایم 

و گفتی 

چه زمستان ماندگاری

کجایی کجایی 

انجا که هستی به آفتاب اشاره کن

کمی بر من بتابد

می خواهم این قندیل ها از چشمانم بیفتند

مثل برگ 

برگ برگ 

دارم به فصلی دیگر می اندیشم 

به فصلی بعد از صفر

به روشنایی روزی با چشمان زمردی 

دارم به فصلی دیگری می اندیشم

حتی اگر تکیه دهم به عصایی 

که از دست درختی به امانت گرفته باشم


استاد هوشنگ رئوف




 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

انتظار 
** 
چشمانم را برایت جفت کرده ام کنار جا کفشی 
و گوشهایم را سپرده ام به دهان زنگ 

از برگ برگ هوای تازه 
کلمه کلمه 
دل چین نموده ام 
ردیف ردیف 
روی میز 
برای گفتگو های عصرانه 

بر طارمی ایستاده ام 
آشوب دلم را می بینم 
که کوچه را هی بالا و پایین میرود 

ساعت روی بی قراری زمان مانده است 
و عقربه هم هی حواسم را نیش میزند 
عقرب وار 

تو نیامدی 
غروب آمده 
و ایستاده بر درگاه 
و تاریکی را 
ریز ریز می ریزد 
بر من 
بر خانه 
بر میز 


هوشنگ رئوف


 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

کام تلخ 
** 
گیرم بهار باشد 
و ابرها 
تمام زاگرس را 
جنگل جنگل 
پای درخت ها 
بر گاهواره های شکوفه 
نم نم های عاشقانه بخوانند 
کام بادام های کوهی 
حالا حالا 
شیرین نمی شود . 



هوشنگ رئوف


 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

لریاتی 
------«- 

از یک طرف 
ایلغار ابر های مغولی 
و از یکطرف 
آشیر داری باد و سیلاب 
با خرمن هستی ام 
هنوز عقاب غیرتم 
بالاتر از پیشانی کبیر کوه 
با بال های سلطنت چرخ می زند 
آموخته ام 
در گردنه های دشوار زندگی 
با قرصی نان بلوط 
و مشتی برفاب 
بر بستری از سنگلاخ بخوابم 
با چشمان باز 
به دیدارم که می آیید 
داسی بیاورید 
به شکل هلال ماه با تلفظ نور 
تا خار زار غصه هایم را 
درو کنم 
و چند قدم طارمی 
تا بالیدن دوباره شوق را 
در مهتابی های زاگرس تماشا کنم  


هوشنگ رئوف

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

جمعه 
**

جمعه ،بن بست یک جاده فرعی ست
که از کنار گریه های خاک نشین پنجشنبه می گذرد

و خانوادگی در آن جمع میشویم 
چای دم کرده هفته را برای هم 
در استکان های لب پریده  می ریزیم 

و درست  همان لحظه 
بیاد می آوریم 
که باز 
قوطی قند را 
جا گذاشته ایم 



هوشنگ رئوف 


  

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها